مهرساجونمهرساجون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

مهرساجون

خونه خاله منصوره

چند  روز قبل من کلی حوصلم سررفته بود وقتی ابجیات از مدرسه اومدن   گفتن که درس ندارن واسه فردا منم که دلم هوای مامانمو کرده بود گفتم بریم خونه مامان ملیح زنگ زدم و مامان ملیح خونه نبود بعد چند دقیقه خاله فرزانه زنگ زدو گفت مامان  اونجاس منم که دیگه بدجور دلم گرفته بود گفتم بریم خونه ی خاله منصوره چون هم دلم واسه رادمان تنگ شده بود هم خواهرگلم خواهراتم موافقت کردن و حاضرشدن و راه افتادیم وقتی رسیدیم تو و رادمان کلی شیطنت کردی تو به رادمان نگاه میکردیو میخندیدی ولی رادمان هیچ عکس العملی نشون نمیداد شما دوتا اینده ی درخشانی تو ایجاد زلزله در خونه ی مامان ملیح رو دارید امیدوارم تا سال اینده واسه ...
29 اسفند 1392

چهارشنبه سوری1393

٢٧اسفندسال٩٢اولین چهارشنبه سوری مهرسای من بود  و اولین چهارشنبه سوری٥ نفرمون بود حالا ماهم یک خانواده ٥نفره شدیم امسال تصمیم گرفتم تا خونه ی خودمون باشیم و جشن بگیریم   و چون امسال خاله فاطمه به ما نزدیک شدن مارو تنها نذاشتن و به خونه ی ما اومدن من و ابجی فاطمم کلی غذای خوشمزه درست کردیم که معمولا توی چهارشنبه سوری خورده میشه (شیر برنج.اش.کیک کاکائویی و.....)و بعد از اون شروع به بازی کردن کردیم و چندتا عکس ازشما حمله مهرسا به اجیل شکموام خودتی دوست دارم رو اجیلامون بخوابم.مشکلیه؟؟؟؟؟؟ میز خوراکیای چهارشنبه سوری ...
29 اسفند 1392

خريد عيد

چهارشنبه14اسفند رفتيم براي اولين بار با خود مهرسا به خريد و کلي لباس خوشگل براش خريدم   فکرنميکردم انقدر لباس خوشگل به سايز مهرسام باشه  کلي استرس داشتم ولي الان که براش خريدم   کلي خيالم راحت شد و وقتي که رسيديم ابجي شکيلا لباساشو تنش کرد و کلي عکس ازش گرفت حالا    ببينيدو تعريف کنيد     به سفارش خاله منصوره(حساس ترین خاله)همه ی لباس ها مارک اشوره گلکم اولین کفشه  دخترکم قربون کفشای فیبنگیلیت   ...
24 اسفند 1392

2ماهگي

١٠اسفند92مهرساي من 2 ماهه شد و من از اين بابت خيلي خوشحالم دخترکم از ماه پيش تا الان   کلي تغيير کرده بدنت سفت تر شده توپولو تر شدي ديگه خيلي خوشگل ميخندي غريبه و اشنا رو   تشخيص ميدي وکلي تغيير ديگه امروزم ابجي شکيلا موقعي که از کلاس ميومد واست يه کيک   خوشمزه خريد تا بزرگتر شدنتو جشن بگيريم       چهره ي جالبي از عزيزترينم     ...
18 اسفند 1392

سوراخ کردنه گوش

عزيزترينم امروز يعني 3 اسفند سال92 بااينکه دلم نميومد ولي دل و به دريا زدم و رفتم تا گوشتو   سوراخ کنن اخه اگه بزرگتر ميشدي نميذاشتي  و هم دردش بيشتر بود رفتيم خونه خاله زهرا(دوست   من)تا مامانش گوشاي تورو سوراخ کنه توام خيلي ناز خواب بودي ولي وقتي داشتن گوشتو سوراخ   ميکردن خيلي بد گريه کردي طوري که اشک ابجي شکيلا و دختر خالت(ناديا)در اومد و چون منم   دلم نميومد نگات کنم از اتاق رفتم بيرون اون روز خيلي بي تابي کردي و بردمت  به حموم تا اروم   تر شي راستي جيگره مامان52روزه بودي که گوشاتو سوراخ کردم     ...
5 اسفند 1392

شيطنتاي مهرسا کوچولو

عشقه مامان از امروز هرچي رو که ميبيني با چشاي خوشگلت  دنبال ميکني و بهش لبخند ميزني و    وقتي تو تو بغلمي کسي با من صحبت کنه نه شير ميخوري و نه ميخوابي واسه خودت يه پا فضول     شدي فرشته ي من . اينم چندتا عکس از فضوليه مهرسا جووووون   ...
5 اسفند 1392

اولين خنده

جيگرمامان بلاخره خنديد در تاريخ23.11.1392اولين لبخندت به لبات اومد نميدوني چقدر    خوشحال شدم با اين خنده هاي خوشگلت زيباييت100برابرشده خوردنيه مامان ايشاا.. تو روزاي   باقي زندگيتم لبخند به لبت باشه     عکس اولين خندت شکارصحنه توسط ابجي شکيلا(خان باجي) ...
5 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساجون می باشد